دغدغه های یک خاندان

ما همه هم خونیم!

دغدغه های یک خاندان

ما همه هم خونیم!

آرزو

 

خداوندا ، به من توفیق تلاش در شکست ،‌صبر در ناامیدی ،‌

رفتن بی همراه ،‌جهاد بی سلاح ،‌کار بی پاداش،

‌فداکاری در سکوت ،دین در دنیا،مذهب بی عوام ،‌

عظمت بی نام ، خدمت بی نام ، ایمان بی ریا ،

خوبی بی نمود،‌گستاخی بی خامی ،مناعت بی غرور،

عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن

بی آنکه دوست داند، روزی کن .خدایا به من زیستنی

عطا کن که در لحظه مرگ ، بر بی ثمری لحظه ای

که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و

مردنی عطا کن که بر بیهودگی خویش ،‌سوگوار نباشم

نظرات 4 + ارسال نظر
گندم شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:59 ب.ظ

من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گل ها را می گیرم.
آشنا هستم با سرنوشت تر آب
عادت سبز درخت...

زیبا بود و لذت بردم

sali شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:46 ب.ظ

مرسی
خدا قبول کنه...

احسان یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ

جالب بود

محمدحسن یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:25 ق.ظ

حالا بر خواسته ام!
چه ها می بینم؟
چه دنیایی است!چه زمینی چه آسمانی....!
دیگر زمینی نیست و همه آسمان است !
هستی سردری است آبی رنگ ! ملکوت فرود آمده است ! ماورا پرده بر انداخته است! آسمان بهشت بر چشمهای مجذوب من به لبخند بوسه می زند. آسمان های عرش خدا در قطره گرم اشک من غوطه می خورد ....
چه آسمانهایی !
به پهنای عدم ! به جلال خدا! به گرمای عشق! به روشنایی امید ! به بلندی شرف! به زلالی خلوص! به آشنایی انس به پاکی شکوه زیبا و مهربان دوست داشتن...!
چه می گویم؟
کلمات تنبل و عاجز و آلوده را کجا می برم؟ خاموش شوید ای کلمات ! از چه سخن می گو یید؟
و من اکنون در آستانه دنیایی ایستاده ام که در برابرم آنچه از آن دنیای خورشید و خاک و زندگی به چشمم می آ ید سکوت است و بس....


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد