اینو صفورا برام فرستاده بود خوندم گفتم شماآ هم بخونین:
اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلتنگی است ، آنجا را نمیدانم. وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد. بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد. پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخشد
هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن
دکتر شریعتی
خیلی زیبا بود ، ممنون
اینجا آسمان نه تنها ایری است بلکه غبار هم گرفته است ،
اینجا یک رنگ است که بر همه غلبه کرده ، اینجا سیاه است و ساده ذلانی چون من می خواستند اخضرش کنند....
بعد فهمیدم اینطوری فایده ندارد .... :دی
ممنون آبجی سوده خانوم...
دلتنگتونیم...
کارا خونه خوب پیش میره ایشالا؟!!!:))
پیشرفت مردم اون سر دنیا به خاطر عرق خوردن نیست
واقعا به خاطر عرق ریختنه!!! ما این سر دنیا تو خیالمونه که عرق میریزیم
ممنون ازتون!!!
و سخنی دیگر از ایشان:
دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی
در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر
تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛
اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید
و سوم - که از همه تهوع آور بود-
اینکه در آن سن و سال، زن داشت.
!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،
آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه
زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم
و تازه فهمیدم که :
خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد
دیگران ابراز انزجار می کند که
در خودش وجود دارد
بچه ها من 100% مطمئن نیستم که واقعا این جملات از دکتر شریعتی باشه. اگه کسی وقت داره تو اینترنت بگرده ببینه میشه منبع را پیدا کرد؟
البته طنز تلخی داره که جالبه.
آدمهای عجیبی هستن اینا!! بد نیست بخونید- خواندن کل این متن بیشتر از 3 دقیقه زمان شما را نخواهد گرفت. پس لطفا بخوانید.
١٨ سال پیش من در شرکت سوئدى ولوو استخدام شدم. کار کردن در این شرکت تجربه جالبى براى من به وجود آورده است. اینجا هر پروژهاى حداقل ٢ سال طول میکشد تا نهایى شود، حتى اگر ایده ساده و واضحى باشد. این قانون اینجاست. جهانى شدن (globalization) باعث شده است که همه ما در جستجوى نتایج فورى و آنى باشیم. و این مشخصاً با حرکت کند سوئدیها در تناقض است. آنها معمولاً تعداد زیادى جلسه برگزار میکنند، بحث میکنند، بحث میکنند، بحث میکنند و خیلى به آرامى کارى را پیش میبرند. ولى در انتها، این شیوه همیشه به نتایج بهترى میانجامد. به عبارت دیگر:
1- سوئد در حدود 450000 کیلومتر مربع وسعت دارد.
2- سوئد حدود 9 میلیون جمعیت دارد.
٣- استکهلم، پایتخت سوئد که به پایتخت اسکاندیناوی نیز مشهور است حدود 78000 نفر جمعیت دارد.
4- ولوو، اسکانیا، ساب، الکترولوکس و اریکسون برخى از شرکتهاى تولیدى سوئد هستند.
اولین روزهایی که در سوئد بودم، یکى از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمیداشت و به محل کار میبرد. ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى. ما صبحها زود به کارخانه میرسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک میکرد. در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمند ولوو با ماشین شخصى به سر کار میآمدند.
روز اول، من چیزى نگفتم، همین طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم: آیا جاى پارک ثابتى داری؟ چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک میکنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟
او در جواب گفت: براى این که ما زود میرسیم و وقت براى پیاده رفتن داریم. این جاها را باید براى کسانى بگذاریم که دیرتر میرسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیکتر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند. تو این طور فکر نمیکنی؟
میزان شرمندگى مرا خودتان حدس بزنید.
این روزها، جنبشى در اروپا راه افتاده به نام غذاى آهسته (Slow Food). این جنبش میگوید که مردم باید به آهستگى بخورند و بیاشامند، وقت کافى براى چشیدن غذایشان داشته باشند، و بدون هرگونه عجله و شتابى با افراد خانواده و دوستانشان وقت بگذرانند. غذاى آهسته در نقطه مقابل غذاى سریع (Fast Food) و الزاماتى که در سبک زندگى به همراه دارد قرار میگیرد. غذاى آهسته پایه جنبش بزرگترى است که توسط مجله بیزنس طرح شده و یک "اروپاى آهسته" نامیده شده است. این جنبش اساساً حس شتاب و دیوانگی به وجود آمده بر اثر نهضت جهانى شدن را زیر سوال میبرد. نهضتى که کمیّت را جایگزین کیفیت در همه شئون زندگى ما کرده است.
مردم فرانسه با وجودى که ٣٥ ساعت در هفته کار میکنند امّا از آمریکائیها و انگلیسیها مولّدترند. آلمانیها ساعت کار هفتگى را به 28/8 ساعت تقلیل دادهاند و مشاهده کردهاند که بهره ورى و قدرت تولیدشان ٢٠درصد افزایش یافته است. این گرایش به آهستگى و کندکردن جریان شتاب آلود زندگى، حتى نظر آمریکائیها را هم جلب کرده است.
البته این گرایش به عدم شتاب، به معنى کمتر کار کردن یا بهرهورى کمتر نیست. بلکه به معنى انجام کارها با کیفیت، بهره ورى و کمال بیشتر، با توجه بیشتر به جزئیات و با استرس کمتر است. به معنى برقرارى مجدّد ارزشهاى خانوادگى و به دست آوردن زمان آزاد و فراغت بیشتر است.
به معنى چسبیدن به حال در مقابل آینده نامعلوم و تعریف نشده است. به معنى بها دادن به یکى از اساسیترین ارزشهاى انسانى یعنى ساده زندگى کردن است. هدف جنبش آهستگى، محیطهاى کارى کم تنشتر، شادتر و مولّدترى است که در آن، انسانها از انجام دادن کارى که چگونگى انجام دادنش را به خوبى بلدند، لذت میبرند. اکنون زمان آن فرا رسیده است که توقف کنیم و درباره این که چگونه شرکتها به تولید محصولاتى با کیفیت بهتر، در یک محیط آرامتر و بیشتاب و با بهره ورى بیشتر نیاز دارند، فکر کنیم.
بسیارى از ما زندگى خود را به دویدن در پشت سر زمان میگذرانیم امّا تنها هنگامى به آن میرسیم که بر اثر سکته قلبى یا در یک تصادف رانندگى به خاطر عجله براى سر وقت رسیدن به سر قرارى، بمیریم.
بسیارى از ما آنقدر نگران و مضطرب زندگى خود در آینده هستیم که زندگى خود در حال حاضر، یعنى تنها زمانى که واقعاً وجود دارد را فراموش میکنیم.
همه ما در سراسر جهان، زمان برابرى در اختیار داریم. هیچکس بیشتر یا کمتر ندارد. تفاوت در این است که هر یک از ما با زمانى که در اختیار داریم چکار میکنیم. ما نیاز داریم که هر لحظه را زندگى کنیم. به گفته جان لنون، خواننده معروف: زندگى آن چیزى است که براى تو اتفاق میافتد، در حالى که تو سرگرم برنامهریزیهاى دیگرى هستى.
به قول رضا ههههههههههههههههی!
صد در صد جمله ی آخر از شریعتی نیست